همیشه به دنبال افسوس های گذشته ایم.. و هنوز در قایقی ... مشغول گرفتن یک ماهی از آب گل آلود گذشته هستیم .. نمی دانیم باید امروز و دریابیم و حال را .. خیلی با یک دیگر غریبه شده ایم به طوری که گذر می کنیم و از کنار یک دیگر و بسنده می شود به حرفی .. به جمله ای مانند چه آشنا بود ..
درگیر دیگرانیم با حسادت و به قولی گیر کرده ایم در تاریکی و قیل و قال شب .. و فرصت را به خود غنیمت نمی دانیم .. و تا می خواهیم از تاریکی شب گذر کنیم می بینیم آنها از سحر گذشته اند ...
شاید اشکال از دیگران است که باید برای ما با ایستند ... غنیمت شمردن فرصت .. چیزی است که هرگز به دستمان نمی رسد .. در دنیای مجازی میان صفر و یک ها محبوس شدیم و گمان می کنیم آزادیم .. گروهی در صفر دنیای مجازی دور خود می چرخند و گمان می کنند آزاد اند در صورتی که سر و ته صفر تنها نقطه شروع آن است . و گروهی هم در یک آن بالا و پایین می روند.. مانند دویدن به دنبال یک سراب .. نمی دانی سرش این ور و بود و پایانش آن ور .. ویا حتی برعکس .. نمی دانیم دنیا، دنیای گل است .. دنیای بلبل است ... دنیای طبیعت زیباست ...
همیشه افسوس گذشته را می خوریم ... و تا وقتی هست این آب ... می خواهیم به خشکی بپریم و وقتی پریدیم .. می گوییم ... آب ... آب ... آب .. و آب ...
انگار گذشته کوبلنی است که باید به چیزی که بافته ایم ایراد گرفته و افسوس بخوریم ..
شاید بیدار بباید شد ............ اشکال از هرکه باشد ... باید بیدار شد
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .